امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

امیر مهدی نفس مامان و بابا

از طرف بابایی

بابایی سلام .میدونم نمیدونی نم نم داره یه ماه مهربون میاد ولی نمیدونم که میدونی چقدر قشنگه !؟ آره عزیز بابا ، داره میاد با یه کوله بار التماس دعا ...... مارا به دعا کاش فراموش نسازند   رندان سحرخیز که صاحب نفسانند . . . توپول بابا ، تو و مامانی خوب حال میکنین ها............. بخور بخوری که نگو و نپرس بابایی ،خیلی خیلی دوست دارم.       ...
10 مرداد 1390

دل نوشته های مامانی

امیر مهدی جون سلام . عزیزم روزها داره تند تند میگذره و تو روز به روز بزرگتر میشی و من وجود نازنینت رو بیش از پیش حس می کنم پسر گلم امروز که این متن رو می نویسم شما ٦ ماهگیت تموم شده و وارد ماه ٧ شدی . عزیزم نمیدونی چه حس شیرینیه ، حس مادر شدن .  آره پسر گلم این روزها با همه ی سختی ها و مشکلاتش ،زیبایی های خودش رو هم داره و من از تمام این دوران دارم لذت می برم و به تو و آینده ی نزدیکی که پیشمون خواهی اومد فکر می کنم . بابایی هم به یادته و برای اومدنت لحظه شماری می کنه و گاهی اوقات که شبها بیکار میشه با وجود خستگی زیاد برای شما وقت میگذاره و با طراحی های خوشکلش وبلاگ شما رو خوشکل و ناز میکنه .   امی...
1 مرداد 1390

یک خبر خوب

گل پسرم ، امیر مهدی جون سلام . این هفته نتونستم به وبلاگت سر بزنم و برات مامان خوبی نبودم . امیدوارم که مامانی رو ببخشی اما خبر خوب اینکه مامانی کانون کیش رو با همه ی خوبی ها و سختی هاش بعد از یکسال و نیم تموم کرد. نازگلم بهت قول میدم که از این به بعد بیشتر مراقبت باشم . عزیزم خیلی خیلی دوست دارiم .   I  LOVE     AMIR MAHDI   ...
31 تير 1390

خریدای نی نی خوشکل من

کاکل زری مامان و بابا ، ما خیلی خیلی دوست داریم و برای اومدنت لحظه شماری می کنیم و یواش یواش داریم اتاق و وسایلت رو آماده می کنیم . عزیزک من اینم عکس چند تا از وسیله های خوشکلی که واست خریدیم .                                                                             &n...
31 تير 1390

یه روز زیبای دیگه

عزیز دلم ، امیر مهدی جون سلام . امروز با وجود اینکه خیلی کار دارم ترجیح دادم اول یه چند خطی برات بنویسم و بعد به کارهام برسم  آخه مامانی ، هفته آینده امتحان زبان دارم و حسابی باید درس بخونم انشاالله از هفته آینده که خیالم راحت شد بیشتر به وبلاگت سر می زنم . عزیزم دوست دارم و برای در آغوش کشیدن و بوسیدنت لحظه شماری می کنم . ...
20 تير 1390

بهانه ای برای آغاز

امیر مهدی جونم ، کاکل زری مامان، من از امروز که ١٣ تیر ٩٠ است تصمیم گرفتم خاطرات شما رو توی این وبلاگ بنویسم البته به اصرار بابایی چون من از قبل توی یک تقویم تمام خاطرات رو می نوشتم و تصمیم داشتم فقط عکسای نازنینت رو توی وبلاگ بزارم .من و بابایی این وبلاگ رو تقدیم شما می کنیم ،امیدوارم وقتی که بزرگ شدی از خوندن و دیدنشون لذت ببری . ...
13 تير 1390